یادگیری و آموزش Task Based زبان چینی

آموزشگاه زبان ایران آکسفورد در این بخش به یکی از بهترین و جدید ترین روش های آموزش زبان یعنی Task Based‌ اشاره می کند. اما برای یادگیری و آموزش Task Based زبان چینی نیاز است این روش را بشناسید و بدانید چه مزیت هایی دارد.

اما یادگیری و آموزش Task Based زبان چینی به چه صورت انجام می شود:

به طور خلاصه، یادگیری و آموزش Task Based روی انجام Task های معنادار در زبان مقصد تمرکز می کند، که یعنی تمرکز روی استفاده از زبان برای برقراری ارتباط در موقعیت هایی است که یا واقعی هستند یا حداقل می توانستند واقعی باشند.

با این حال، این روشِ فقط از زبان استفاده کن و آن وقت آن را یاد خواهی گرفت نیست. به جای آن، نسبتاً سخت است چون هم روی اهمیت آمادگی یا تعلیم شاگردان و هم انجام فعالیت هایی که روی فرم (مانند لغات، گرامر، تلفظ و غیره) تمرکز دارند تاکید می کند.

اصل کلی این است که عملکرد قبل از فرم است، یعنی از زبان اول برای برقراری ارتباط و کسب چیزی استفاده می شود، و اینکه دقیقاً چه طور انجام می شود بعداً به میان می آید.

Task های مخصوص یادگیری و آموزش زبان

تعریف های مختلفی از Task وجود دارد، اما معیار زیر، بر مبنای گفته های اِلیس (۲۰۰۳) برای من خیلی منطقی است:

۱- هر Task باید روی معنا تمرکز کند (نه فرم)

۲- هر Task “خلائی” دارد که باید پر شود

۳- خود شاگردان انتخاب می کنند که چه طور Task را حل کنند

۴- هر Task هدفی دارد که به یادگیری زبان مرتبط نیست

من در قسمت زیر به هر کدام از اینها می پردازم، اما اجازه دهید تا اول به این نگاهی بیندازیم که Task ها در ساختار کلی کجا قرار می گیرند.

پیش از Task، Task، دوره

به طور عادی، Task ها در ساختار ساده ی پیش از Task، Task و دوره قرار داده می شوند:

۱- پیش از Task: دانش و مهارت های قبلی شاگردان که با کامل کردن Task پیش رو مرتبط است به مرحله ی آمادگی می رسد. در بعضی از نسخه ها، اگر لازم باشد روی فرم زبان شناسی هم احتمالاً تاکید می شود، اما به ندرت به طور واضح آموزش داده می شود.

۲- Task: قسمت دوم خودِ Task است، اما درباره ی آن بیشتر در قسمت پایین آورده شده است.

۳- دوره: این جایی است که تمرکز روی فرم گذاشته می شود. این جا جایی است که معلم به شاگردان کمک می کند، یا شاگردان به هم کمک می کنند (یا در واقع به خودشان)، تا این که چه طور می توانند از زبان برای برقراری ارتباط استفاده کنند را تقویت کنند.

نگاهی دقیق تر به Task های آموزش زبان

صرف نظر از اینکه Task ها چه طور به کار گرفته می شوند، من فکر می کنم معیارهای بالا برای قضاوت در مورد اینکه فعالیت یادگیری زبان خوب است یا نه مفید هستند. اجازه دهید تا باز یکی یکی و جزئی تر به آنها بپردازیم:

۱- هر Task باید روی معنا تمرکز کند (نه فرم)

این مساله اطمینان حاصل می کند که تمرکز در اصل روی برقراری ارتباط است. شاگرد نباید زیاد درباره ی این فکر کند که چه طور چیزی تلفظ می شود یا آیا موقع انجام فعالیتی ترتیب لغت درست است یا نه. بعید است که چنین تلاش آگاهانه ای طی یک فعالیت ارتباطی در واقع هیچ کمکی کند.

همچنین، در موقعیتی واقعی، شما به ندرت گزینه ی بازخورد فوری یا تصحیح را در مورد چگونگی گفتن چیزی در اختیار دارید. این یادگیری را واقعی تر و به عقیده ی من خیلی سرگرم کننده تر می سازد. هدف انجام Task است؛ یادگیری زبان به عنوان نتیجه اش حاصل می شود.

۲- هر Task یک “خلاء” دارد که باید پر شود

این برای هر جفت یا کار گروهی در کلاس ضروری است، اما اگر شما یک معلم خصوصی یا شریک تبادل زبانی داشته باشید هم مهم است. خلاء به سادگی تفاوت بین آن چیزی است که شما می دانید و آنچه که شخصی دیگر می داند. برای پر کردن آن خلاء، شما زبان را لازم دارید.

انواع مختلفی از خلاء وجود دارد، مانند خلاء اطلاعاتی (شما می دانید اتوبوس چه زمانی می‌ رود، اما شریک زبانی تان نمی داند) و خلا عقیدتی (شما می دانید درباره ی تافوی بدبو چه فکری می کنید، اما آن چیزی نیست که شریک زبانی تان درباره اش فکر می کند).

مقصود این است که این خلاءها نیازی واقعی را برای برقراری ارتباط ایجاد می کنند! شما برای پر کردن خلاء باید از زبان استفاده کنید. این را با خواندن دیالوگ های کتاب یا سوال پرسیدن وقتی جواب ها را از قبل می دانید مقایسه کنید. این برقراری ارتباط نیست! استفاده از زبان در حالتی مکتوب نه سرگرم کننده است نه خیلی مفید.

۳- خود شاگردان انتخاب می کنند که چه طور تمرین را کامل کنند

این یعنی خود شاگردان از هر وسیله ی موجود استفاده می کنند تا تمرین را حل کنند، نه فقط استفاده از تعدادی لیستِ لغات از پیش تعیین شده که توسط معلم یا الگوهای جمله ی A, B و C ارائه شده است. این عالی است چون برقراری ارتباطِ واقعی به این روش جواب می دهد.

من همچنین این را به شخصه دوست دارم چون واقعاً متنفرم وقتی معلمان تمرین هایی می دهند که باید چیزی قراردادی را به دست آورم (بی معنا و بدون خلاء)، و بعد برای اینکه بیشتر روی زخم نمک بپاشند باید از اصطلاحات یا لغات مخصوصی هم استفاده کنم. تشویق و حمایت، بله، اما بدون اجبار، لطفاً.

در سطح پیشرفته، اسپیکینگ و رایتینگ می تواند روشی عالی برای یادگیری باشد، اما این بیشتر شبیه به نوعی بازی با قوانین مشخص می ماند که احساسی کاملاً متفاوت دارد.

۴- هر Task هدفی نامرتبط با یادگیری زبان دارد

این احتمالاً مهمترین سنجه در میان همه است. میزان بسیار زیادی از یادگیری زبان در کلاسهای سرتاسر دنیا صرفاً با هدف یادگیری زبان صورت می گیرد. بله، شاید این در واقع هدف نهایی و دلیلی باشد برای اینکه اساساً سر کلاس نشسته اید یا به هر روش دیگری تصمیم به یادگیری زبان گرفته اید اما این نباید تمرکز ضروری و بلافصل همه ی فعالیت ها در کلاس درس باشد.

یادگیری زبان باید نتیجه ی انجام کارهای دیگر باشد، نه تمرکز یک فعالیت! برای مثال، نوشتن ده پرسش با استفاده از علامت سؤال هیچ مقصودی فرای تمرین چگونگی استفاده از آن علامت سؤال ندارد، اما اگر از همان سؤال برای کسب آگاهی بیشتر درباره ی همکلاسی یا گویشور بومی استفاده کنید، هدفی فرای خود زبان مطرح خواهد بود.

من یک حقه ای دارم تا سریع متوجه بشوم فعالیتی از این جهت خوب است یا خیر. این سؤال را از خوب بپرسید:

آیا این فعالیت برای یک گویشور بومی (اگرچه آسان) اما جالب هم خواهد بود؟

اگر پاسخ منفی است، پس Task بدی است. اگر پاسخ مثبت است پس احتمالاً خوب است.